یک اتوبوس تصادفی
دارم يک داستان درباره مسافرت با اتوبوس مينويسم. براي رضاي خدا اگه صحنه جالبي، خاطرهاي، تصويري، جک چيزي درباره اتوبوس و آدمهاي توي اتوبوس و مسافرت با اتوبوس دارين به اين نويسنده بيچاره کمک کنيد. محتاج ياريتان به هر رنگي هستيم. خدا بهتون توي امتحان کنکور عوض بده، شب اول قبر نکير و منکر يادشون بره چه بايد ازتون بپرسن، يه جوري از خجالتتون در ميام.
3 Comments:
هر وقت با نمك شديد كمكتون ميكنم
گفتی:اتوبوس؟!!!وای شیزوفرنی حاد گرفتم...هر ثانیه از عمر من یه خاطره تلخ از همسایگی با یه راننده اتوبوسه..اگه بازم اسمشو بیاری خونم گردن تو!
سلام البته این خاطره رو دوستم تعریف کرده مامان دوستم دو سال پیش که تو پاکستان ماموریت بودند تصمیم میگیره که با اتوبوس مسافرت کنه ر متاسفانه زبانش هم هیچ .توی راه که همه واسه غذا میرن پایین ایشون نمیرن و متوجه میشن که سر قمقمه ی یکی از مسافرا بازه و از اونجایی که آب تمیز و تصفیه شده در پاکستان قحط میره در قمقمه رو میبنده از اون طرف هم آقا پسر سر میرسه و فکر می کنه ایشون رفته سر وسایلش و میپرسه چیکار میکردی ؟ولی خانم فکر میکنه داره تشکر میکنه و میگه یور ولکم . خانم با خودش میگه چه مردمی 100 بار تشکر به خاطر یه کار کوچولو.بعد یه ساعت یه مسافر تازه وارد که زبان بلد بوده به همه این بحث و جدال خاتمه میده .تازه میفهمه چه خبر بوده و چرا همه ی مسافرا میخندیدن ویه ساعت الکی با هزار زحمت یور ولکم رو تلفظ کرده
ارسال یک نظر
<< Home