معجزه در شب قدر

معجزه هميشه بزرگ نيست چيزهاي بزرگ نيست. معجزه اين نيست که يک سنگ بزرگ از آسمون بيفته و يا اين که شما يک شبه پولدار بشيد يا اين که خدا خود خدا به شما ايميل بزنه تا آدم خوبي بشين. خصوصاً وقتي دوست شما واترهورس باشه معجزه يک معنا ديگه مي ده. معجزه يه چيز خوشمزه است.
شب قدره شما مي خواين بخوابيد و به تلافي بی اعنتايي خودتون، آماده ايد مثل يک مومن واقعي تمام روز بعد رو گشنگي بکشيد. مثل يک مومن واقعي ياغي اين جريمه اييه که مادرتون براتون تعيين کرده شما هنوز به تلافي بازي بارسلون- آث ميلان قصد داريد بخوابيد وبعد از خواندن تکه های يک کتاب نهليستی يک کتاب مي خوابيد. مادرتون فرشته عذاب چندان خطرناکي نيست و حداقل مي زاره بخوابيد. بعد همين طور که خوابيد يعني مثل هميشه يه خواب سنگين مثل يک فيل يا خرس همون قدر دوست داشتني. سنگ مي خوره شيشه دوباره سنگ، شما مي گيد قيامت هم شده باشه بي خيال بذاربخوابيم. اما مي گيد لااقل براي ثبت در تاريخ ببينم قيامت ساعت چند شروع شده. مي بينيد چهار نصفه شبه يعني همون سحر هرجوري هست بلند مي شيد و مي ريد لب پشت بوم مي بينيد يه فرشته با ماشين سفيد اومده مي گه اسمش مسعوده و برنج و مرغ آورده وقتی شب قدر باشه و شما آدم مومني باشيد اين حتماً يک معجزه است.